ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

اولین کوتاهی مو

خورشید عالم تابم ای گرماده زندگیم       ستایش نازنیم  در تاریخ 17/1/91 روز پنج شنبه در سن 18 ماهگی صبح با مامان جون بردیمت  آریشگاه رادا خانومی که فقط کارش اصلاح موی کودک بود موهای طلایی و فرفری خوشگلت رو کوتاه کرد در عرض چند ثانیه کل موهاتو کوتاه کرد اصلا متوجه نشدی که کی موهات کوتاه شد کلی هم وسیله دادیم دستت تا حواست به اونها گرم باشه که یه وقت گریه نکنی یا نترسی اول گفتم برات گرد بزنه بد دیدم که نمی زاری مدام شونه کنم یک   کم کوتاه ترش کرد به قول خودشون کرنلیش کرد . دوست نداشتم موهاتو کوتاه کنم ولی همه می گفتن : باید...
28 فروردين 1391

عکس های عیدانه

میکنم هر لحظه بر عکست نگاهی                                        تا ببینم که چقدر ناز و قشنگی میکنم هر لحظه من شکر خدایم                                        که دارم دختری با نام ستایش       17...
26 فروردين 1391

واکسن 18 ماهگی در ایام عید

بهاری ترین بهارم گل خوشبوی ما از اونجایی که ستایشم در ٣١ شهریور ٨٩ چشمان زیبایش را به روی این دنیا باز کرد واکسن  ٦ ماهگی و ١٨ ماهگی با آخر سال مواجه شد چه واکسن سختی بود این واکسن ١٨ ماهگی ستایشم رو روز دوشنبه ٧ فروردین ٩١ بردیم درمانگاه قائم اونجا واکسن زدی . اولش فقط همون درد سوزن بود که خوردی ولی بعد از ساعت حدود ١٥ بعد از ظهر درد شروع شد الهی فدای تو بشم چه دردی کشیدی با خاله پریسا و عمو حامد و خودمون رفتیم بالای کوه تفریح کنیم که از دماغمون در اومد شام هم خونه عمو محود دعوت بودیم که نرفتیم طب شدید همراه با درد نمی تونستی پای چپت رو تکون بدی دست که بهش می خورد صدای ...
23 فروردين 1391

عیدانه 91

  عید نوروز امسال هم به خیر و خوشی تمام شد و ما مسافرت جایی نرفتیم سال تحویل امسال خونه مامان بزرگینا بودیم شب عید هم خونه مامان جون طبق روال هر سال شب عید خونه مامان جون سبزی پلو با ماهی خوردیم خیلی هم خوش مزه بود . بعد از شام هم رفتیم خونه مامان بزرگ عمو محموداینا و مهسا اینا هم اونجا بودن شب همه دور هم جمع بودیم خوش گذشت تا صبح که سال تحویل شد همه به هم دیگه عید رو تبریک گفتیم آجیل و میوه خوردیم ناهار خونه خاله رقیه من بودیم با مامان جون قرار گذاشتیم رفتیم اونجا خلاصه روز اول به عید دیدنی گذشت و شب رفتیم خونه خودمون تا روز جمعه ناهار ها یه جا دعوت بودیم و شام ها هم یه ...
23 فروردين 1391
1